part 5 رمان عشق بی پایان
| 蒙吉🌈顏色 آنیا
بپرررر بدو ادامه
رسیدیم خونه با ریموت در خونه رو باز کردم مرینت . آقا معلم در چرا خود به خود باز شد مگه در جن داره آدرین . نههه 😂😂 در جن ندارم من با ریموت بازش کردم و اینکه دیگه بهم نگو آقا معلم بهم بگو آدرین داخل مدرسه آقا معلم صدام کن مرینت . باشه امم آدرین ماشین رو گذاشتم پارکینگ و کلید رو در آوردم و در رو باز کردم و گفتم . خانم ها مقدم ترن مرینت . ممنون و مرینت رفت داخل من هم پشت سرش رفتم داخل که مرینت گفت . آدرین چه خونه ی بزرگ و قشنگی داری آدرین . ممنون ولی از تو قشنگ تر نیست و رفتیم داخل اتاق بهش گفتم . من لباس 👗 راحتی دارم اگه میخوای میتونی بپوشی مرینت . باشه و ممنون